.::التماس دعا::.

۵۱۶ مطلب با موضوع «سنگین» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ق.ظ پوریا قلعه
بزرگ‌ترین حسرت‌ها

بزرگ‌ترین حسرت‌ها

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده:


اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن


حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم


حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم


حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم


حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم


۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۲۶ ق.ظ پوریا قلعه
"گرگ...!"

"گرگ...!"

تشبیهات جالبی میشنویم این روزها!

"فلانی گرگی است برای خودش!"

"سعی کن که گرگ باشی!"

"آدم گرگ باشد خوب است!"

"گرگ...!"

گرگ؟


از کی تابحال گرگ بودن شد جزو خصوصیات لازم و پسندیدۀ انسانی؟

مگر میشود هم گرگ بود و هم انسان؟

بین اشرف مخلوقات و یک حیوان چهارپای درنده از زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد!


با افتخار باد در گلو می اندازد، سینه سپر میکند، اخم میکند و خیره میشود به چشم های آدم و میگوید:

"من آنقدر زخم خورده ام که دیگر گرگ شده ام!"

عجب!


یا گرگ واقعی ندیده ایم، یا حسابی حس شوخ طبعی بدی پرورانده ایم!

یا که میگویند:

"گوسفند نباش، نگذار گرگ ها تکه تکه ات کنند!"

همین؟

یا گوسفند هستیم، یا گرگ؟

چیز دیگری در این میان وجود ندارد؟


چطور توانستیم چنین خط دقیق و بی چون و چرایی وسط بکشیم و همه را دو گروه کنیم؟


یک جای کار را بد رفتیم!

پس انسان بودن چه بلایی به سرش آمد؟

پس آن هایی که وسط خط ایستاده اند چه نام دارند؟

سگ گله؟


نه دوست من،

نه گرگ باش، نه گوسفند و نه سگ!

زندگی واقعی، کلیله و دمنه نیست!

انسان باش.


همانی که زیر درخت نشسته و فلوت زنان خیره شده است به ابرها!

سگ و گوسفند و گرگ ها را بگذار به حال خودشان! 

انسان باش و انسان بمان.

همین!

۱۶ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۶ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۴۰ ب.ظ پوریا قلعه
ﺩﻝ

ﺩﻝ

ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ،


ﺩﻝ


ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ

ﺧﺎﻧـــﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ، ﺭﻭﯼ

ﺗـــﺎﺭ ﻋﻨﮑـــﺒﻮﺗﯽ

ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ


ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ

ﭼﻬــــﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﯾﻨـــــﻪ، ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿـــﻢ


ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ

ﺧﻮﺩﺧــﻮﺍﻫﯽ ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﮕﯿﺮ ﺷﺪ


ﺑﯽ ﻣﺤـــﺎﺑﺎ، ﺳﻮﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ِ ﺷـــﺮﺍﻓـــﺖ ﺗﺎﺧﺘﯿﻢ

ﺣﺮﻣﺖ ﺍﻧﺴـــﺎﻥ ، ﺷﮑﺴـــﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ

ﭘﯿﮑﺮ ﺑﯽ ﺟــــــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺯﯾﺮ ﭘــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ

ﮔﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾـــﺶ،

ﮐﻨﺪﯾﻢ


ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ نوﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺣـــــﯿﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﯿﻢ


ﺩﯾﺮ ﻓﻬــــﻤﯿﺪﯾﻢ ﺑﺎ ﺧــــﻮﺩ ، ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺷﺪ

ﻣﺎ ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ ، ﺁﺩﻣـــــﯿﺖ ، ﻣﺎ ﺧــــﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ.

۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۴۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۳ ق.ظ پوریا قلعه
اگر…

اگر…

تو باشرافتی اگر…

آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی.


تو آزادی، اگر…

خودت را کنترل کنی، نه دیگران را


تو مهربانی، اگر…

وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند، آنها را ببخشی.


تو شادی، اگر…

گُلی را ببینی و بخاطر زیباییش خدا را شکر کنی.


تو ثروتمندی، اگر…

بیش از آنچه نیاز داری نداشته باشی.


و دوست داشتنی هستی، اگر…

دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد…


اگر چنین است

به بزرگیت افتخار کن…

۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۲ ق.ظ پوریا قلعه
شهدای اسفند ماه

شهدای اسفند ماه


۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ق.ظ پوریا قلعه
دوستت دارم ، خدای خوب من

دوستت دارم ، خدای خوب من

💧مناجات زیبای دکتر چمران💧


💎خدایا ...


از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت

اما شکایتم را پس میگیرم ...

من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..

گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،

معنایش این نیست که تنهایم ...

معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...


با تو تنهایی معنا ندارد !

مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!


❤️دوستت دارم ، خدای خوب من

۱۱ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ پوریا قلعه
هفت سین | هفت صاد

هفت سین | هفت صاد

بالاخره یه نوروز جدید تو راهه و هرکی تو فکر هفت سین خودشه...


بعضیا هفت سینشون “سنجد“ و “سیر” و “سماق” و “سرکه” و “سیب” و “سبزه” و “سوسن“ـه


بعضیا هفت سینشون “سکه“ و “سانتافه“ و  “سفر خارج “ و “سونا“ و “سگ جیبی” و “ساختمون آنچنانی” و “سرمایه ها“شونه.


بعضی ها هفت سینشون “ساختمون نیمه کاره” و “سقفایی که چکه میکنه“ و “سکه های پول خرد واسه خرید نون” و “سبد های خالی” و “سیاهی دود هیزم” و “سرمای تنشون” و “سیلی سرخ صورتشون“ـه


بعضی ها فقط یه سین تو زندگیشون دارن نمیخوان ازش دل بکنن ”سکون“!

بعضی ها نگاهشون رو دوختن به دور دست ها و سین “سراب” که هرچی جلو میرن بهش نمیرسن!

بعضی ها “سیاهن” بعضی ها “سفید“!

بعضیا “سبزن“ و بعضیا “سرخ“!

بعضی ها یه سین پر و پیمون “سلامتی“ دارن و نمیبیننش...

بعضیا در به در “سکه“هاشون رو “سر به نیست “ میکنن تا سین ”سلامتی“ رو “سر“شون باشه.

.

بعضیا از سین های دنیا فقط یه “سر پناه” میخوان، بعضیا فقط یه “سرپرست“!

بعضی ها همه عمرشون تو سین ”سجود“ن بعضیا تو سین ”سلوک“

و بعضیا “سگ دو“ میزنن واسه یه لقمه نون!

بعضیا مثل “سرو” میمونن و بعضیا مثل “سایه“

بعضیا “سرمست” دنیان و بعضی ها “سرسام“ میگیرن از اینهمه “سردرگمی” هاش!


بعضی ها رو میشناسم که هفت “سین” زندگیشون رو با “صاد “میچینن:

صفا و صداقت و صمیمیت و صبر و صلح و صلابت و صواب …


هفت(صاد) شما ماندگار...🌷

۰۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
قرآن

قرآن

قرآن کتابیست که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. 

کتابی آسمانی است اما  بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!


کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز! 


کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست .

کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست.

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستندو وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛ 

اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.


قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند” چه کس مرده است؟ “

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است. 

 من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. 

یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …

 آیا واقعا خدا ترافرستاده تا موزه سازی کنیم؟ 


 من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند. 

اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …!” گویی مسابقه نفس است


‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول معرفت  است یا یک رکورد گیری؟ 

ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند دانا کنی، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند. 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.

 آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. 


 #علی_شریعتی، برگرفته از پدر مادر ما متهمیم، مجموعه آثار ۲۲

۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۱۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ پوریا قلعه
چوب خشک

چوب خشک

زندگی امروزی گرچه که محاسن زیادی داره اما نسبت به سطح زندگی پدران ما یه خالی بزرگ رو با خودش همراه کرده و اون خطر از دست دادن روح و اصطلاحا خشک شدنه... 

برای اکثر آدم ها این قضیه حدود سی و پنج سالگی رخ میده و بعد از اون آدم روحشو از دست میده و شبیه به یه چوب خشک به زندگی  -زندگی؟!! - ادامه میده... 

چیزهای زیادی هست از دنیای درون و بیرون ما که، ما رو به سمت چوب خشک شدن هول میدن... فشارها، استرس ها، دد لاین ها، مقایسه کردن ها و حتی خواستن های بی حد و مرز خود ما  - چیزهایی ساده ای شبیه "بعدا"... اون رقص، اون دورهمی، اون آشتی، اون چای آروم عصرونه اون یاد گرفتن زبان آلمانی و تار و نقاشی و ...عبور کردن از این چیزها ساده ست که زندگی ما رو به مرور بی روح میکنه و ما به یه آدم خالی و سنگی اما خوشبخت و موفق تبدیل میشیم...

#ریحانه_جولائى

۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه

نخند!

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.

نخند!

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.

نخند!

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.

نخند!

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.

نخند!

…به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس ،

به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی

….نخند،نخند که دنیا ارزشش رانداردکه تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!

آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بارمی برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جار می زنند

سرما و گرما می کشند،

وگاهی خجالت هم می کشند،……

۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۶ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه